یک رمان
دانلود رمان جدید | رایگان pdf
دانلود رمان مولودی عشق از یلدا بدون سانسور

دانلود رمان مولودی عشق از یلدا بدون سانسور بدون دستکاری و سانسور

وگرنه بهش نمیومد گدا باشه ماشینو پارک کردم و پیاده شدم رفتم تو همه بودن با همه سلام و احوالپرسی کردم که آیسو گفت : ساحل تو سر راه آرسینو ندیدی؟ متعجب گفتم نه چطور ? زن دایی با حرص گفت اوف ساحل جون بچم نیومده داره دیوونه میشه از دست این دختره !با خنده گفتم زن دایی آیسو همچین کار اشتباهیم نمیکنه ها اون آرسینی که من میشناسم هفت خط تر از این حرفاست. حالا چیکار کرده؟ آیسو با نیش باز گفت سویئچشو انداختم تو زباله ها.متعجب گفتم : احیانا آرسین به تیشرت قرمز و و یه شلوار ورزشی مشکی نداشت؟ ارع دقیقا مگه نگفتی ندیدیش؟ پس اون خوشگله آرسین خودمونه اوف که اگه بفهمه اون من بودم که مسخرش کردم چقدر حرص میخوره از بچگی کارم اذیت کردن آرسین بود. البته اونم کم نمیاورد. سپهر با تاسف سرشو تکون داد ساحل آخرین بار آرسین رو توی فرودگاه دید چند سال پیش آیسو خواست حرفی بزنه که در با شدت باز شد و همون پسری که بهش پول دادم یا

همون آرسین خودمون اومد تو و با خشم داد زد : آیسو زندت نمیزارم انگار منو ندید به راست رفت
سمت آیسو زن دایی که دید اوضاع خرابه جلوی آیسو وایستاد و آیسو رو پشت خودش نگه داشت چته- آرسین؟ مهمون داریم تو خونه یواش آرسین داد زد اوف مامان چجوری آروم باشم؟ همون پنجاه تومنی که من بهش داده بودمو توی مشتش فشرد و انداخت زمین من دارم دنبال سویئچ ماشینی که توی ایران سه چهار تا بیشتر نیست میگردم اون وقت دختره اومده بهم پنجاه تومنی میده و میگه جوونی کار کن . آیسو با خنده گفت بیا الکی الکی پنجاه تومن پول درآوردی با این حرفش آرسین جری تر شد و خواست بهش حمله کنه که اومدم جلو و گفتم توی آسمونا دنبالت بودیم تو آشغالا پیدات کردیم آرسین خان متعجب از سرتا پا نگاهم کرد و گفت ساحل خودتی؟ خیلی عوض شدی لبخندی زدم و رفتم سمتش
خب این خوب یا بد؟ با ابروهای بالا رفته گفت زشت تر شدی با این حرفش آیسو و سپهر زدن زیر خنده منم کم نیاوردم

ارع خب بعضیا توی این مدت بزرگتر میشن عاقل تر میشن زشت تر میشن و بعضیا هم جذاب تر میشن بی عقل تر میشن نادان تر میشن مثلا همین چند دقیقه ی پیش توی خیابون همه دور هم نشسته بودیم گفتم آرسین خیلی دوست داشتی به بچه های مردم دو دو تا چهارتا یاد بدی چیشد؟ دودوتا چهارتا نه و درس همه که مثله تو مخ نیستن نیاز به یه راهنما دارن بر منکرش لعنت قراره فردا برم مصاحبه سرن گفت مدرسه ی ما هم نیاز به یه دبیر داره سودا با خنده گفت
و او چه باحال میشه اگه آرسین بیاد مدرسه ی ما حداقل یه کتابو نمیخونیم مامان گفت چقدرم شما درس میخونید آرسین خطاب به سودا گفت اگر من بیام مدرسه ی شما که دیگه فاتحتون خوندست در ضمن بنده دبیر که نیستم
استادم سرن گفت از تو انتظاری هم بیشتر از این نداریم خلاصه اون روز گذشت و چند روز بعد فهمیدم که آرسین استاد داشنگاه ما شده و به قول سودا از این بابت خیالم راحت بود و از طرف دیگه حق رو به سرن میدادم که
میگفت از تو انتظای هم بیشتر از این نداریم

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
در شهری که قوانین خود را دارد، ساحل دختری متفاوت است؛ آزاد، بی‌پروا و غیرقابل‌پیش‌بینی. مردی که زندگی او را دگرگون می‌کند، کسی است که در برابر لجاجتش تسلیم نمی‌شود، بلکه خودش را به چالش می‌کشد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    مولودی عشق
  • ژانر
    عاشقانه
  • نویسنده
    یلدا
  • ویراستار
    یک رمان
  • طراح کاور
    یک رمان
  • صفحات
    403
  • منبع تایپ
    یک رمان
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • ملیکا
  • برچسب ها:
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " یک رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.